کد مطلب:28295 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

تقسیم برابر ثروت های عمومی












1504. الاختصاص - در توصیف خصلت ها و فضیلت های امام علی علیه السلام -: تقسیمش به برابری بود و در میان شهروندان، دادگر بود. عمّار بن یاسر و ابو هیثم بن تیهان را مسئول بیت المال مدینه كرد و نوشت: «عرب و قریش و انصار و غیرعرب، هر كه مسلمان است از قبیله های عرب و تیره های غیر عرب، برابرند».

سهل بن حنیف، آزادشده سیاهی را نزد او آورد و گفت: به این، چه قدر می دهی؟

امیر مؤمنان فرمود: «تو چه قدر گرفته ای؟»

گفت: سه دینار، و دیگران نیز همین اندازه گرفته اند.

فرمود: «به آزاد شده نیز به اندازه او اختصاص دهید: سه دینار».[1].

1505. الأمالی - به نقل از ابراهیم بن صالح انماطی -: علی علیه السلام، در صبحگاه پس از بیعت، وارد بیت المال شد. اموالی را كه جمع شده بود، سه دینارْ سه دینار، میان حاضران تقسیم نمود.

سهل بن حنیف، به پاخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! این برده را آزاد كردم.

آن گاه به وی نیز سه دینار بخشید، به همان اندازه كه به سهل بن حنیف داد.[2].

1506. الكافی - به نقل از ابو مخنف -: گروهی از شیعیان، نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: ای امیر مؤمنان! كاش این اموال را میان اشراف و بزرگان تقسیم كنی و آنان را بر ما برتری دهی تا هنگامی كه كارها سامان یابد. آن گاه به بهترین خصلت هایی كه خداوندْ تو را بدان عادت داد، بازگردی؛ یعنی تقسیم برابر و عدالت در میان شهروندان.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «وای بر شما! مرا وا می دارید كه پیروزی را با ستم و جور بر مسلمانانی كه بر آنها حكومت یافتم، طلب كنم؟! نه؛ به خدا سوگند، چنین نخواهد شد تا روزگارْ باقی است و تا زمانی كه در آسمان، ستاره ببینم. به خدا سوگند، اگر اینها ثروت های شخصی ام بود، به برابری میان آنها رفتار می كردم، چه رسد كه اینها اموال خودشان است».[3].

1507. امام علی علیه السلام - از سخنرانی وی كه بر تقسیم برابر ثروت ها سرزنش شد -: در این ثروت ها كسی را بر كسی امتیازی نیست. خداوند عز و جل آن را قسمت كرده است. اینها مالِ خداوند است و شما بندگان مسلمانِ خداوندید؛ و این، كتاب خداست. بدان اقرار داریم و بر او گواهی دادیم و در برابرش تسلیم هستیم و سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله، در برابر ماست. پس تن در دهید. خداوند، شما را رحمت كند! هركه بدین امر خشنود نیست، هر كجا می خواهد، برود.[4].

1508. امام علی علیه السلام - از نامه او به مصقلة بن هبیره شیبانی، كارگزارش در منطقه اردشیر خُرّه[5] -: بدان مسلمانانی كه نزد تو و ما به سر می برند، حقّشان از این غنیمت ها یكسان است. [ برای گرفتن آن ]نزد من می آیند و باز می گردند.[6].

1509. امام علی علیه السلام - از نامه اش به حذیفة بن یمان، فرماندار مدائن -: به تو فرمان می دهم كه خراج زمین ها را بر پایه حقّ و انصاف، گِردآوری كنی و از آنچه برایت فرستادم، تجاوز نكنی و چیزی را فرو مگذاری و بدعتی تازه بر پا مداری. آن گاه، آن را به برابری و دادگری، میان كسانی كه سزاوار آن اند، قسمت كن.[7].

1510. الغارات - به نقل از ابو اسحاق همدانی -: دو زن، هنگام تقسیم ثروت ها نزد علی علیه السلام آمدند، یكی عرب و دیگری غیر عرب. به هر كدام، 25 درهم و پیمانه ای غذا داد.

زنِ عرب گفت: ای امیر مؤمنان! من زنی عربم و این زن، غیر عرب است.

علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، من برای فرزندان اسماعیل، برتری ای بر فرزندان اسحاق در این غنیمت ها نمی بینم.[8].

1511. أنساب الأشراف - به نقل از حارث -: نزد علی علیه السلام بودم كه دو زن، نزد او آمدند و گفتند: ای امیر مؤمنان! ما نیازمند و تهی دستیم.

فرمود: «اگر راستگو باشید، حقوق شما بر ما و بر همه مسلمانانِ توانمند، واجب است».

آن گاه به مردی دستور داد: «به همراه این دو زن، به بازارِ ما روانه شو و برای هریك، پیمانه ای غذا و سه لباس (جامه، چارقد و چادر خریداری كن و به هریك، از تقسیمی من، صد درهم عطا كن».

وقتی بازگشتند، یكی از آنان، از صورتش نقاب برداشت و گفت: ای امیر مؤمنان! مرا برتری ده بدانچه خداوند، تو را بدان، برتری و شرف داده است.

فرمود: «خداوند، مرا به چه چیزی برتری و شرف داده است؟».

گفت: به پیامبر خدا.

فرمود: «راست گفتی. تو كیستی؟».

گفت من، زنی عرب هستم و این زن، از بردگان آزاد شده است.

[ حارث] گوید: چیزی را از زمین برگرفت و سپس گفت: «آنچه را میان دو لوح بود، مطالعه كردم. در آن، فضیلتی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نیافتم، ولو به اندازه بالِ پشه ای».[9].

1512. أنساب الأشراف - به نقل از مصعب -: علی علیه السلام، همه چیز را میان ما تقسیم می كرد، حتی عطرها را میان زنان ما قسمت می نمود.[10].

1513. أنساب الأشراف - به نقل از حارث -: شنیدم كه علی علیه السلام در سخنرانی اش می فرمود: دستور دادیم تا به زنان مهاجر، جامه های سرخ و سوزن [ بخشند]». [ حارث ]گوید: سوزن ها را از گروهی یهودی به عنوان جزیه ستانده بود.[11].

1514. فضائل الصحابة - به نقل از فضالة بن عبدالملك، از كریمه، دختر همام طابیه -: علی علیه السلام در كوفه، جامه های سرخ را میان ما تقسیم می كرد. فضاله گوید: آن را بر دادگری او حمل كردیم.[12].

1515. مناقب آل أبی طالب - به نقل از حكیم بن اوس -: علی علیه السلام ظرف های عسل را به سوی ما می فرستاد و میان ما تقسیم می شد. آن گاه دستور می داد تا ظرف ها لیسیده شود. و چند بار میوه برایش آوردند. دستور داد آنها را بفروشند و پولش را در بیت المال بگذارند.[13].

1516. تاریخ دمشق - به نقل از كلیب -: مالی را از اصفهان برای علی علیه السلام آوردند. آنها را به هفت قسمت، تقسیم كرد و در میان آنها نانی یافت. آن را نیز هفت قسمت كرد و برای هر سهمی از مال ها، تكّه نانی قرار داد. آن گاه، بزرگان تیره ها را فرا خواند و میان آنان، قرعه زد كه سهم كدام یك را نخست بدهد.[14].

1517. الغارات - به نقل از كلیب جرمی -: نزد علی علیه السلام بودم كه برایش اموالی از كوهستان آمد. او به پا خاست و ما نیز به همراهش برخاستیم تا به خركچی ها[15] و شترداران رسیدیم. مردم، گِردش جمع شدند و اطرافش ازدحام كردند. سپس، ریسمانی را برداشت و آنها را به یكدیگر گره زد و آن را گرداگردِ اموال چرخانید و فرمود: «اجازه نمی دهم كسی از این ریسمان، عبور كند».

پشت ریسمان نشستیم. علی علیه السلام، از ریسمان گذشت و فرمود: «بزرگانِ هفت تیره كجایند؟».

آنها نزد او رفتند و شروع به جابه جا كردن جوال ها كردند تا آن را به هفت بخش، قسمت نمودند.

[ كلیب] گوید: [ علی علیه السلام] در میان اموال، نانی را یافت. آن را هفت قسمت كرد و بر هر یك، از هفت قسمت، تكّه نانی گذاشت. آن گاه فرمود:

«این، دستچین من و بهترین آن است

در حالی كه هر میوه چین دستش در دهان خودش است [و خود می خورد]».

[ كلیب] گوید: سپس بر قسمت ها قرعه زد و هریك از سران قبیله ها، تیره اش را صدا می زد و جوال ها را می بُردند.[16].

1518. مروج الذهب: علی علیه السلام املاكی را كه عثمان به گروهی از مسلمانان بخشیده بود، پس گرفت و آنچه در بیت المال بود، میان مردمْ تقسیم كرد و كسی را بر كسی ترجیح نداد.[17].

1519. مروج الذهب - در گزارش جنگ جمل -: علی علیه السلام آنچه در لشكرگاه دشمن از اسلحه، چارپا، اموال و غیر آن بود، برداشت و فروخت و آن را میان یارانش تقسیم كرد و برای خود، به اندازه دیگر یاران (حاضران در سپاه او، یعنی پانصد درهم برداشت.

سپس مردی از یارانش نزد او آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! من چیزی نگرفتم و به فلان سبب، حضور نداشتم؛ و عذری برای عدم حضور خود آورد. علی علیه السلام، پانصد درهم خودش را به وی داد.[18].

1520. الجمل: علی علیه السلام [ پس از رُخداد جمل] فرود آمد و گروهی از یارانش را فرا خواند. به همراه وی روانه شدند تا آن كه، داخل بیت المال شد. آن گاه در پی قاریان فرستاد و آنها را فرا خواند و خزانه داران را نیز فرا خواند و آنان را به گشودن درهایی كه ثروت ها را در آن نهاده بودند، فرمان داد. وقتی زیادی اموال را دید، فرمود: «این، دستچین من و بهترین آن است».

آن گاه، اموال را میان یارانش قسمت كرد و به هر یك، شش هزار درهم رسید و یارانش دوازده هزار نفر بودند، و خود نیز به اندازه دیگران برداشت. در این هنگام، مردی آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! نام من از دیوان ها افتاده است و من، به فلان مشكل مبتلا بودم. علی علیه السلام، سهم خود را به آن مرد داد.[19].

1521. الغارات - به نقل از مغیره ضبّی -: بزرگان كوفه با علی علیه السلام یك رنگ نبودند و میل آنان، به معاویه بود؛ چرا كه علی علیه السلام به كسی بیش از حقّش از غنایم نمی بخشید؛ [ امّا ]معاویة بن ابی سفیان، برای هر یك از اشراف، دو هزار درهم قرار داده بود.[20].

1522. امام علی علیه السلام - در نكوهش یاران نافرمانش -: شگفت نیست كه معاویه، بی سر و پاهای پست را می خواند، و آنان پیروی اش می كنند، بی آن كه بدانان، كمكی كند یا عطایی رساند؛ ولی من، شما را كه یادگار اسلام و بازمانده نسل های گذشته اید، می خوانم تا یاریتان دهم و یا بخششی برایتان مقرّر كنم؛ امّا از گرد من پراكنده می شوید و با من، مخالفت می ورزید.[21].

1523. امام علی علیه السلام - درباره گروهی از مردمان مدینه كه به معاویه پیوستند -: عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و آن را دریافتند و دانستند كه مردم، نزد ما در حق، برابرند؛ امّا گریختند به سوی برتری جویی و امتیازطلبی. پس دور باشند از رحمت خدا![22].

ر. ك: ص 265 (به پا داشتن عدالت.









  1. الاختصاص: 152، بحار الأنوار: 117/107/40.
  2. الأمالی، طوسی: 1457/686، مناقب آل أبی طالب: 111/2.
  3. الكافی: 3/31/4، تحف العقول: 185، نثر الدرّ: 318/1. نیز، ر. ك: الأمالی، مفید: 6/175.
  4. تحف العقول: 184، المعیار والموازنة: 112، شرح نهج البلاغة: 40/7.
  5. از سرزمین های فارس كه اردشیر بابكان آن را بنا كرد و شیراز و كازرون، بخشی از آن بود.
  6. نهج البلاغة: نامه 43، بحار الأنوار: 712/516/33.
  7. إرشاد القلوب: 321، الدرجات الرفیعة: 289، بحار الأنوار: 3/88/28.
  8. الغارات: 70/1. نیز، ر. ك: الاختصاص: 151، السنن الكبری: 12990/567/6.
  9. أنساب الأشراف: 376/2.
  10. أنساب الأشراف: 374/2.
  11. أنساب الأشراف: 374/2.
  12. فضائل الصحابة: 920/547/1،ذخائر العقبی: 191، الریاض النضرة: 221/3.
  13. مناقب آل أبی طالب: 111/2، بحار الأنوار: 24/117/41.
  14. تاریخ دمشق: 476/42، فضائل الصحابة: 913/545/1.
  15. در حاشیه كتاب الغارات نوشته شده است: به حسب ظاهر، عبارت اصلی «خر بنده جن» و «جمّالین» بوده است. «خر بنده جن»، كلمه ای فارسی است مركّب از «خر» و «بندگان»، به معنای صاحب الاغ و اجاره دهنده و كرایه دهنده آن. «خر بنده جن»، معرّب «خر بندگان» است.
  16. الغارات: 52/1، بحار الأنوار: 10/60/100.
  17. مروج الذهب: 362/2.
  18. مروج الذهب: 380/2. نیز، ر. ك: شرح نهج البلاغة: 250/1.
  19. الجمل: 400.
  20. الغارات: 44/1.
  21. نهج البلاغة: خطبه 180، الغارات: 291/1، تاریخ الطبری: 107/5، البدایة والنهایة: 316/7.
  22. نهج البلاغة: نامه 70، خصائص الأئمّة: 113، بحار الأنوار: 714/521/33.